مردانی چون شیر و پلنگ

بسم الله الرحمن الرحیم
بوي گل و سوسن و ياسمن آيد رهبر محبوب من از سفر آمد
امام قلب تپندۀ امّت زجر کشیده ؛روح خروشان خلق های ستم دیده ونور چشمان مستضعفین ،آمد .اویی که روزگاری در زیر یوغ چکامه های مزدورهای داخلی و خارجی فریاد بر می آورد«اسلام در خطر است،قرآن در خطر است؛ای مسلمانان متعهد به پا خیزید،قابیلیان و یزیدیان تاریخ بار دیگر قرآن و اسلام را وسیله قرار داده تا به قدرت برسند»
آزادی بازیچه ی ابر قدرت ها شده است و خفقان و سیاهی ارمغان نا امیدی هاست ندای:هل مِن ناصرینصرنی
او این کوه استوارو اینعقاب تیز چنگ در صحرای سوزان در شهرها در دهکده های فراموش شده در قلب های مشتاق و تشنه ی آزادی ورهایی از پشت دیوارهای خفقان و خانه های ویران در کومه پر درد و داغ کشیده ها و در وجود پر تلاطم جوان ها پیچید.
چه کسی مرا یاور است؟
وامت زجر کشیده که پنجاه سال تمام یوغ بندگی بر گردن خود بسته بودند و فریاد برمی آوردند:
«الله اکبر خمینی رهبر»
و فریادهایشان کاخ استعمار ظلم و جور را لرزاند وشاه این سگ زنجیری آمریکا نعره کشید «بکوبید ،بکشید و خون بریزید»
و قلب امام،این دریای خروشان صبر برای پیوستن به خاک مقدس وطن می تپید و جوانان و پیران و زنان و کودکان فریاد می کشیدند :ای امام اگر این بختیار از آمدن تو ممانعت کند فریاد می کشیم:
«وای به حالت بختیار اگر امام فردا نیاد مسلسل ها بیرون میاد»
«خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه توست»
و قلب امت بی تابانه می زد و بختیار خود را مرغ طوفان می خواند.ایران یک دریای خروشان شده بود ایران محل مهم خبر گزاری های جهان شده بود .همه تظاهرات می کردند ،به خیابان ها ریخته بودند،انتظار می کشیدند؛تلویزیون ها روی ماشین ها خود نمایی می کردند.چشم ها منتظر ، قلب ها تپنده و فریاد ها رسا.بیا خمینی وطن انقلاب است نقش مخالفین بر روی آب است.جان ها فدایت همچو مصطفی یت «الله اکبر خمینی رهبر» وانتظار ها به سر آمد و پرنده ی آهنین حامل استقلال ،آزادی،جمهوری اسلامی به قلب ها فرود آمد.و اکنون 30سال از آمدن آن بزرگ وار می گذرد و ما هر سال یادش را گرامی می داریم واین دهه ی مبارک را جشن می گیریم .
از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران
اندیشه باور شد، در امتداد باران
بر صخرههای همّت جوشیده خون غیرت
بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران
و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد
بر پهندشت باور، خالی است جای یاران
دهه ی فجر مبارک![]()
شهيد همت: از طرف من به جوانان بگوييد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خيزيد و اسلام خود را دريابيد.
انسان يک تذکر در هر 4 ساعت به خودش بدهد، بد نيست.
بهترين موقع بعد از پايان نماز،وقتي سر به سجده مي گذاريد، مروري بر اعمال از صبح تا شب خود بيندازد،آيا کارمان براي رضاي خدا بود.

فاصله بين الطلوعين را كه مولي الموحدين علي (عليه السلام) در اهميت آن فرموده: «هرگز خورشيد طلوع نكرد؛ مگر اين كه پسر ابوطالب بيدار بود»، بچه ها بيدار بودند و از آن ساعات مبارك، خوب استفاده مي كردند. بعد از فراغت از نماز صبح و تعقيبات آن، بيشتر از همه خواندن زيارت عاشورا معمول بود؛ زيارت عاشورايي كه در شهر شايد فقط در ايام ماه «محرم» و بعضا «صفر» خوانده مي شود. آن جا هر روز مي خواندند؛ خواندني كه پس از آن، همه روز را در دنياي ديگري به سر مي برند. با همان عبارات اول زيارت: السلام عليك يا اباعبدالله السلام عليك يابن رسول الله ... بند از بند بچه ها جدا مي شد و با هر كلمه، سيل اشكشان از ديده جاري. صداي ضجه هايشان در هم گره مي خورد و بغض مقدسي به وجود مي آورد كه عقده گشاي آن، شب عمليات و موقع هجوم بردن به دشمن بود.
بعد از زيارت عاشورا كه كمتر چادر و سنگري بود كه از اين تجديد ميثاق با امام حسين(عليه السلام) و اظهار نوكري صرف نظر كند، نوبت خواندن دعاي صباح بود. اين دعا بعد از قرائت قرآن در صبحگاه هم خوانده مي شد: «اللهم اجعل صباحنا صباح الابرار و لاتجعل صباحنا صباح الاشرار ...» و به همين ترتيب تا آخر: «اللهم اجعل صباح المقربين و لاتجعل صباح المردودين ...» و خواندن دعاي: «الهي قلبي محجوب و نفسي معيوب و عقلي مغلوب» ... هم از دعاهاي صبحگاهي بود.
2) ریاضیش خیلی خوب بود . شب ها بچه ها را جمع می کرد کنار میدان سرپولک ؛پشت مسجد به شان ریاضی درس می داد. زیر تیر چراغ برق.
3) شب های جمعه من را می برد مسجد ارک. با دوچرخه می برد. یک گوشه می نشست و سخن رانی گوش می داد. من می رفتم دوچرخه سواری.